تحليل تغيير رفتار اسماعيليه با مخالفان خود
مقدمه
اسماعيليه، دوران طولاني، پرنشيب و فراز و متفاوتي را پشت سر گذاشتند و در تمامي سالهاي پيدايش، رشد و گسترش خود با ايدئولوژي و انديشه يي مستحکم و بسيار متين و استوار زندگي ميکردند؛ بنحوي که در استواري اراده و استحکام عقيده و پايداري بر اصول خود افرادي مثال زدني محسوب ميشدند. در عين حال هنگامي که حکومت اسلامي وسيعي را تشکيل دادند در اصول و رفتارهاي گذشته خويش تجديد نظر کردند و اين تجديد نظر، بهاي کمي هم برايشان نداشت، اما موجب شد تا بتوانند به حيات و حرکت خود ادامه دهند (2) و در نتيجه بساختن فرهنگ، انديشه، ادبيات، سياست و ايجاد روشها و شيوه هاي نو عمراني و نظامي موفق شوند و تاکنون نيز داراي حيات، رشد و گسترش باشند. (3) تمامي گروهها و فرقه هايي که از پيدايش انديشه اوليه تا دوره يي پس از خود، اين سير را طي نکردند دچار انقراض شدند و همان الگو و سبک فکري و عقيدتي که موجب تشکيل و اتحاد آنها شد، باعث انقراضشان نيز گرديد و در حقيقت عامل وجودشان با عامل انحطاط و نابوديشان يکي بود. (4) اما اسماعيليه چنين نبودند و عامل مهم اين بقا، رشد و گسترش تا زمان کنوني را ميتوان در زيرکي، موقعيت شناسي و درک صحيح آنها از زمان دانست. بدين ترتيب ميتوان دوران آنها را از نظر ساختار و تشکيلات به سه دوره ي نظامي، سازندگي و فکري تقسيم کرد. هدف از نگارش مقاله حاضر تحليل علل تفاوت برخورد اسماعيليه با مخالفانشان در دوره هاي مختلف حيات آنهاست که در اين راستا مطالبي ديگر نيز بيان ميشود.دوران سه گانه اسماعيليه
با توجه به تاريخ طولاني و پر نشيب و فراز اسماعيليه ميتوان آنرا به سه دوره ي مشخص تقسيم نمود. مبناي اين تقسيم، اصلي سياسي يا ديني نيست، بلکه قاعده يي تشکيلاتي، در کل ساختار اسماعيليه تا گسترش و بقا آن تاکنون است.اين امر تشکيلاتي، شايد در آغاز در ذهن و انديشه بوجود آورندگان آن نبود، اما چندان هم دور از شاکله ساختار فرقه يي بزرگ و مذهبي که بدنبال معنويت و موعود پنهان است، نيز بنظر نميرسد. اين دوره هاي سه گانه شامل دوره ي نظامي، دوره ي سازندگي و دوره ي فکري است و همانطوري که ذکر شد از آنجا که اين تقسيم بر مبناي تشکيلات اسماعيليه است ميتواند از نظر زماني، همپوشي نيز داشته باشد. بدين معنا که بخشي از ساختار فکري در طول دوره نظامي يا سازندگي شکل گرفته باشد، اما نميتوان پذيرفت که اسماعيليه تمامي انديشه هاي فکري و ديدگاههاي نظري و دينيي را که در انتها از آن برخوردار بوده اند در همان آغاز ساخته باشند. اگر اين امر در مورد برخي از مذاهب و فِرق صادق باشد، در مورد اينان صادق نيست و پرداختن بهمين امر است که مبناي پژوهش حاضر را تشکيل داده است و آن اينکه اين مذهب در طي گذر از دوره ستر و فعاليت پنهاني و نظامي و تأسيس و تشکيل حکومت مستقل سياسي چه اقتضائات و شرايطي را مشاهده نمود تا در آراء خود بازنگري و يا استکمال ايجاد کرد؟ و مهمتر آنکه متفکران اين نهضت چگونه اين امر را بر خود هموار کردند؟ و از آن انديشه ي سخت و انعطاف ناپذير، ساختار ي ملايم و نرم ساختند تا بتوانند در همسايگي با جهان مسيحي و ساير مذاهب موجود در نيمکره غربي از يکسو و انديشه هاي موجود در شرق و کشورهاي اسلامي، بسر برده و رشد کرده و تکامل يابند. اين انديشه جهان گستر، باحتمال زياد، در ذهن ايجادکنندگان اين مذهب بصورت يک فرقه نبود، اما بقطع و يقين در ذهن و انديشه مؤسسان حکومت فاطمي در سال 297 هـ . ق بود. از اينجا ميتوان دوره هاي پس از دوره ي اول را پيگيري نمود و با نگاهي خاص، سه دوره ي متمايز را براي آن ترسيم نمود. حال به توضيح اين دوره ها و خصوصيات و اقتضائات هر دوره ميپردازيم:
دوره اول: دوره نظامي و مبارزاتي
همانند هر نهضت ديني يا سياسي که در مخالفت با حکومت و نظام سياسي غالب بسر ميبرد؛ اسماعيليه هم در مبارزه با حکومت عباسيان و مطلق انديشي و جاه طلبي حاکمان آن که هر انديشه مذهب شيعي و علوي را سرکوب ميکردند، فعاليت علني عليه حکومت را محکوم به شکست و فنا ميدانستند، از اينرو عقل اقتضا مي کرد تا طراحان و گردانندگان اين نهضت، مبارزه بيروني و خارجي را بدرون کشانده و از منظر عموم و مأموران حکومتي خارج نمايند، تا بتوانند به حيات خويش ادامه دهند.از نظر تاريخي اين دوره همزمان با فوت امام جعفر صادق (عليه السلام) و اندکي پس از آن بوجود آمد. از سال 148 هـ . ق که امام ششم شيعيان رحلت کردند؛ اختلافها بر سر جانشيني ايشان بوجود آمد و عده ي زيادي بسمت عبدالله افطح پسر بزرگتر امام رفتند و تعدادي نيز بدور ساير فرزندان امام، از جمله امام موسي کاظم (عليه السلام) حلقه زدند و لطف الهي بود که عبدالله افطح حدود هفتاد روز پس از امام زنده بود (5) و پس از فوتش عمده پيروان او بسوي امام موسي کاظم (عليه السلام) مراجعت کردند. بدين ترتيب جمعيت گروههاي مختلف شيعه از تعادل و توازن نسبي خارج شد و شيعه اثني عشريه اکثريت را بخود اختصاص داد و همين امر موجب شد تا عده زيادي از افرادي که در ترديد بسر ميبردند بواسطه جمع و کثرت اين گروه، هدايت شدند و در عين حال با فعاليتهاي زيرزميني و مخفي اسماعيليه و فقدان ظهور آنها و در عين حال تبليغ مذهب شيعه دوازده امامي بصورت علني، اين خلاء در ظاهر جبران شده و عباسيان نتوانستند يکه تاز ميدان تبليغات ديني و انديشه هاي معتزلي و اشعري شوند. از جمله موارد مهمي که موجب سلامت حرکت شيعه و بقاي امامان و مبلغان واقعي آنان تا دوران تفکيک فرقه اسماعيليه و اثني عشريه و حتي پس از آن شد؛ سياست زيرکانه و مدبّرانه امامان پنجم و ششم شيعه در عدم پذيرش خلافت از داعيان عباسي و عدم حمايت از حرکت آنان در مقابل امويان بود. (6) زيرا تجربه ثابت کرد که عباسيان در آغاز بدست گرفتن قدرت، تمامي حاميان شيعي و بعضاً ايراني خود را با مکر و حيله از ميان برداشتند. (7) اگر ائمه با زيرکي و دورانديشي خويش چنين نميکردند، معلوم نبود که در حال حاضر اثري از اسماعيليه و شيعه اثني عشريه باقي باشد و تمامي آنچه که در اين مقاله از فاطميون مورد بحث ماست سرنوشت ديگري بايد مي يافت. دور از ذهن نيست که موفقيت ايدئولوژيک اسماعيليان را که سازنده مرحله سوم نهضت آنان بود و در سختيها و دشواريهاي دوره ستر و حرکتهاي زيرزميني و نظامي به آنان نيرو و توان ميبخشيد؛ همان انديشه ها و آرائي بدانيم که از امام جعفر صادق (عليه السلام) و مذهب جعفري ايشان باقي مانده است، زيرا اسماعيليه در بسياري از موارد در اصول دين نظير توحيد، نبوت، معاد و همچنين در جايگاهي که براي امامت قائلند، اشتراکات زيادي با شيعه دوازده امامي دارند و تلاشهاي امامان پنجم و ششم (عليهما السلام) در مورد بيان اصول دين و ترسيم جايگاه امامت و انشاء و بيان احاديث فراوان توسط آنان، نقش زيادي در ساختن مبناي ايدئولوژيک براي اسماعيليه نيز داشت؛ بنحوي که کتاب اصول کافي، از کتب اربعه شيعه، مورد تأييد و استفاده آنان نيز هست.
دشواري و سختي دوران ستر و زندگي در مخفيگاهها، جنگلها و کوهها و بسربردن در واحه ها و شيارها در شبه جزيره عربستان و خارج از آن، آنقدر سخت و دشوار است که انسان مردد، حتي مشکوک و مظنون بصحت انديشه و عمل خود را از حرکت منصرف نمايد و موجب شود عافيت طلبي را بر مبارزه و سکون را بر قيام ترجيح دهد. بدليل محدوديت شهرها و مشخص بودن راههاي مواصلاتي ميان آنها، در آن زمان، آشنا بودن افراد روستاها و شهرها با خصوصيات ايل و تبار يکديگر و مهمتر از همه وجود افراد جاسوس و خبرچين که يا با جيره و مواجب و يا بدون مزد و براي تقرب به خدا يا حکومت، به جاسوسي ميپرداختند، زندگي براي مبارزان بسيار سخت بود. مضافاً اينکه شهرها داراي حصار و بارو و دروازه هاي مشخص بودند و ورود و خروج افراد غريبه و ناآشنا براحتي مورد کنترل قرار ميگرفت.
در عين حال، اسماعيليه در اين ايام يک قرن و نيم فعاليت نظامي و زيرزميني و بخصوص چند سال پاياني آن، توانستند مکانهايي را براي خود تصاحب کرده و ياران زيادي را بدور خود جمع کنند و تا حدودي هم ايدئولوژي و جهان بيني خاصي را بسازند تا بتوانند آنان را در اين ايام سخت ياري دهند. البته اين تلاشها توانست مقدمه يي براي دوره سوم (دوره فکري) باشد با توجه به فعاليتهاي آنان در اين مورد، ميتوان خط مشي هاي خاص دوره ي نظامي را بدين ترتيب بيان کرد:
1. مخالفت با حاکم زمان بعنوان غاصب جايگاه امام شيعه؛
2. مبارزه نظامي با حاکم زمان؛
3. قيام مخفي و علني عليه حکومت؛
4. ايجاد ناامني و عدم امنيت در حوزه حکومت وقت؛
5. عدم پذيرش مشروعيت هر حکومتي بجز حکومت امام شيعي اسماعيلي؛
6. اخلال در ارکان حکومت و دولت وقت؛
7. حمله به کاروانيان و مردم و عاملان حکومت بمنظور اخلال در سيستم حکومت؛
8. قتل مخالفان خود و افرادي که فعاليتهايي را عليه نهضت و تشکيلات آنان صورت دهند؛
9. مخالفت با ساير مذاهب بخصوص مذاهب غير شيعي و عدم به رسميت شناختن آنان؛
10. کمک گرفتن از ديگر اقوام در راستاي رسيدن به اهداف خويش؛
اسماعيليه، در اين دوره بسيار زيرکانه عمل ميکردند و با وجود پرداختن به فعاليت خود که نمود زيادي هم داشت، بنحوي رفتار نميکردند که همانند زيديان موجب هلاک دسته جمعي آنان شود. با وجود همه مطالبي که بصورت افسانه و يا تحليلي از واقعيت، در خصوص بي پروايي و رشادت آنان گفته شده، آينده نهضت برايشان بسيار مهم بود.
ايشان در تبليغ خود از همان ابزاري استفاده کردند که مخالفانشان پيش از آن بکار بردند. عباسيان در تبليغ خود از داعيان مختلف بهره ميبردند و تعداد داعيان و همچنين هدايت و رهبري آنان توسط يک داعي الدعات، موجب رشد سريع دعوت آنان شد. همين کار را اسماعيليه در اين ايام انجام دادند و تلاشهاي خود را سازماندهي نمودند و تشکيلاتي پيچيده براي حفظ افراد و اعضاي خود طراحي نمودند و مراتبي از دعوت براي خود تنظيم نمودند و در حقيقت شمشير دشمن را عليه خودش بکار گرفتند.
به هر تقدير برخورداري از پشتوانه فلسفي، ديني و روايي امامان شيعي، از امام علي(عليه السلام) تا امام جعفر صادق (عليه السلام) و پشتگرمي به آن انديشه ها، موجب شد تا اسماعيليه در دوران نسبتاً طولاني حرکتهاي مخفي و نظامي خود، بتوانند شاکله ايدئولوژيک نيز براي خود بسازند و مرامنامه يي را متناسب با مبارزات مخفي خويش تنظيم کنند. شايد شکست نهضتهاي پيشين شيعي مانند زيديه و ... بدليل فقدان برخورداري از مباني، بخصوص در مسئله امامت و حاکميت باطني امام و جايگاه رفيعي که در زمان امام صادق (عليه السلام) توسط ايشان در اين خصوص بيان شده بود، باشد. در اين مورد در بخش پاياني بحث ميشود.
داعي و رهبري عملي، در تشکيلات نظامي دوران ستر، همان نقشي را داشت که امام علي (عليه السلام) در مورد جايگاه خود نسبت به جامعه و مردم بيان کرده است، اما به آن امام گفته نميشد. امام علي (عليه السلام) ميفرمايند:
« نسبت من به امامت همانند نسبت محور مياني سنگ زيرين آسياب به سنگ رويين آن است ». (8) بدين معنا که جامعه بايد حول امام گردش نمايد و همانطور که محور مياني مانع سقوط سنگ رويين بر روي سنگ اصلي است، امام هم مانع انحراف جامعه است.
علاوه بر اينها اسماعيليه در اين خصوص بسياري از احاديث کتب «الحجه» اصول کافي را مورد استفاده قرار دادند. (9)
اسماعيليه در سراسر تاريخ خود، به شيوه يي عمل کرده اند که از نظر استواري عقيده، انديشه و صلابت رأي، در جهان اسلامي آن روز و در ميان عباسيان و حکومتهاي مستقل و کشورهاي همجوار و غيرمسلمان در ميان اروپاييان صليبي (10) و امويان اسپانيا، ضرب المثلي از انسانهاي بسيار ثابت قدم بوده اند. همين ثبات و استواري انديشه بوده است که به آنان رشادت و شهامتي ميبخشيد که موجب شد تا مرارت و سختيهاي دوران نظامي را بگذرانند، از کثرت دشمنان و تجهيزات و وسايل جنگي آنان نهراسند و بتوانند با جمعيت کم قلب سپاه دشمن را بشکافند و در محاصره ها مقاومت کنند. (11) اين مقاومتها و صلابتها چنان بود که براي غيرمسلمانان قابل فهم و توجيه نبود و آن را به خدعه و نيرنگ فرماندهان و يا بتعصب کور و بيهدف (12) و يا به مصرف مواد افيوني (13) نسبت ميدادند. در طول تاريخ اسلام تنها دو گروه بوده اند که چنين رشادتها و صلابتها داشتند: خوارج اوليه (محکمه اولي) و اسماعيليه. اما اسماعيليه در پيدايش، نمو، رشد و گسترش، قابل مقايسه با خوارج نيستند و همه اينها را ميتوان از بهره مندي فکري آنان از امامان شيعه دانست.
دوره دوم: دوران سازندگي
اين دوران را ميتوان با استقرار خلافت فاطميان در سال 297 هـ . ق همزمان دانست. اين دوره نه تنها تا پايان دوره کلاسيک فاطمي در 487 هـ ق، بلکه تا انتهاي دوره ي مستعلوي تا سال 524 هـ ق و نزاريه تا سال 654 هـ ق ادامه داشت. در همين دوره است که اسماعيليه فاطمي باقتضاي رسيدن بقدرت و برخورداري از حکومت بصورت رسمي از مخفيگاهها بدر آمدند و به امور کشورداري، سياست، ماليه و پيشبرد امور مملکت پرداختند. در اين دوره، آنها ناچار شدند براي دفاع از دولت خويش، سپاه و ارتش ثابتي تشکيل دهند و متناسب با نوع زمين و موقعيتهاي مختلف پياده نظام، سواره نظام و نيروي دريايي داشته باشند. اين دوره ي طولاني از 297-487 و 524-654 شرايط مساعد و مناسبي براي آغاز دوره ي سوم آنان فراهم کرد که اين مطلب در دوره ي سوم فاطمي خواهد آمد.در دوره ي سازندگي اسماعيليه فاطمي، پس از استقرار و استحکام حکومت و گسترش آن تا شمال آفريقا، مصر، سواحل آفريقا در درياي سرخ، يمن، شام، فلسطين و نفوذ به حجاز و شهرهاي مقدس مکه و مدينه، به اقدامات مهمي دست زدند (14) که اين اقدامات در چند جنبه اصلي بود:
1. اقدامات عمراني: ساختن شهرهاي تازه، سدها، احياي زمينهاي کشاورزي.
2. بهره گيري از جزر و مد رود نيل و استفاده از طغيان آن که در سالهاي گذشته همواره خسارات را ببار مي آورد.
3. تأسيس جامع الازهر و دانشگاه الازهر براي تبليغات و تعليمات ديني.
4. مراودات با کشورهاي همسايه و داد و ستد و بازرگاني با آنها.
5. ايجاد وحدت اجتماعي در جامعه ميان اقشار مختلف و پيروان اديان متفاوت.
6. تجهيزات سپاه وتقويت آن.
7. گسترش نيروي دريايي بنحوي که بزرگترين نيروي دريايي را در زمان فتح مصر داشتند.
در اين دوره، فاطميون چنان رشدي در علوم و تکنولوژي و بهره مندي از طبيعت و مواهب آن داشتند که براي مثال در زمان الحاکم بامرالله، خليفه فاطمي، هنگامي که از مستشاران خارجي، براي استفاده بيشتر از رود نيل و مهار طغيان آن، دعوت شد، آنان با مشاهده اقدامات انجام شده توسط فاطميون اظهار کردند کاري بيشتر از آنچه آنها انجام داده اند، نميتوان صورت داد. اين مسئله نه تنها گوياي رشد علمي و مردمداري آنهاست، بلکه بيان کننده وسعت نظر و بينش خاصي است که فاطميون در ارتباط با استفاده از علوم و فنون بيگانگان داشتند.
دوره سوم: دوران فکري
اين دوره اندکي پس از تأسيس خلافت فاطميان در 297 هـ ق آغاز شده است. بطور طبيعي استقرار دولت فاطمي و آرامش پس از آن، شرايط را براي رشد و گسترش تفکر، هنر، ادبيات و پژوهش در خصوص علوم تجربي فراهم کرد؛ زيرا پژوهش و تحقيق و انديشه، نياز به بستر و شرايط مناسبي دارد که اين شرايط در دوران نظامي و انجام جنگ و گريز توسط نيروهاي پارتيزاني، فراهم نميشود، از اينرو بجاست که نام اين دوره را «عصر طلايي» فاطمي نام گذارند. (15) اوج اين دوره را ميتوان همزمان با فتح مصر و تأسيس الازهر درسال 361 هـ ق و دارالحکمه دانست. دارالحکمه ها، در قسمتي از کاخ فاطميون در قاهره، تشکيل ميشدند و کتابخانه يي داشتند و علماي حديث، فقه، نجوم و ديگر دانشمندان شيعي و اهل سنت در آن حضور مييافتند و از اين جهت، مرکز مهم توليد فکر و انديشه بودند. در طي اين دوره، اسماعيليان موفق شدند کتابها و رساله هاي زيادي پديد آورند و انديشه اسماعيلي، خود را در ادبيات، فقه، کلام، عرفان و ... نشان داد. متفکران و نويسندگان مشهوري نظير: ابوحاکم رازي، محمد بن احمد النسفي، ابوحنيفه النعمان بن محمد معروف به قاضي نعمان، ابويعقوب سجستاني، حميدالدين کرماني، المؤيد في الدين شيرازي و ناصرخسرو قبادياني را ميتوان نام برد که يا در ايام حکومت اسماعيلي فاطمي تربيت شدند و يا آنکه فرصت يافتند در اين ايام به تربيت داعيان و مبلغان اسماعيلي بپردازند و يا به نگارش و تحقيق اشتغال يابند و حکومت فاطمي را از نظر انديشه و ايدئولوژي مستحکم کنند. تأثير تأسيس جامع الازهر و دانشگاه آن و دارالحکمه ها چنان بود که خواجه نظام الملک را بر آن داشت تا در حوزه عباسيان نظاميه هايي را تأسيس و به گسترش و تبليغ مذهب اشعري اقدام نمايد.اسماعيليه در دوران فاطمي و پس از آن مبنا و روشي را بنيان گذاشند که الگويي براي اشاعره در حوزه خلافت عباسي شد و نيز عاملي در ماندگاري انديشه و بقاي تفکر آن بود. بدين معنا که آنان بدست گرفتن حکومت و رسيدن بقدرت سياسي و تصاحب مرزهاي جغرافيايي را براي خويش کافي نميدانستند. آنان دريافته بودند که اگر بخواهند ماندگار باشند و با گذشت نسلها و سپري شدن اعصار همچنان باقي بمانند، بايد بنويسند، بخوانند، تربيت کنند، تعليم دهند و شاگردپروري کنند و به علم و دانش بها دهند و متون چاپي و نوشتاري از خود باقي گذارند. اين آن چيزي بود که براي اشاعره در حوزه ي شرق کشورهاي اسلامي الگو قرار گرفته بود و آنان نيز با تجربه دست آمده از فاطميان، با شناسايي افراد زيرک در نظاميه ها و توجه به آنها، موجبات رشد و ترقي انديشه اشعري و ماندگاري آن را فراهم آوردند. بصورتي که عمده متون باقيمانده درباره تاريخ فرقه هاي اسلامي و انديشه هاي کلامي، از کساني است که انديشه اشعري داشته اند. به اين ترتيب سالها پيش از شکل گيري رسمي تفکر اشعري و ظهور ابوالحسن اشعري، اسماعيليه در دوره سوم تشکيلاتي خويش به اين فکر بودند و اکنون ميبينيم با همه دشمنيها، افسانه ها، مخالفتها و قتل عامهايي که در تاريخ آنان اتفاق افتاده، اين گروه همچنان يک مذهب زنده شيعي در جهان و دومين فرقه، پس از اثني عشريه محسوب ميشود که داراي مراکز علمي، کتابخانه ها، مساجد و پيشوايان و پيروان بسياري ميباشد. بدين ترتيب رمز ماندگاري آنان را ميتوان در دقت نظر و شاکله سازي اين دوره دانست. در مقايسه با معتزله که در دوره يي اقتدار سياسي داشتند و داراي بزرگان و انديشمنداني بودند و کتابهايي تأليف نمودند، اما بصورت تشکيلاتي به تأسيس مدرسه و تربيت شاگردان و تعليم و گسترش اصولي و نظامدار اصول خود نپرداختند؛ بنابراين، در مدتي پس از زوال قدرت سياسي خود از جمعيت آنان کاسته شده بطوري که پس از زماني تقريباً منقرض شدند. البته دشمنيها و مخالفتهايي که با معتزله از سوي ديگر مخالفانشان ميشد، کمتر از اسماعيليه بود. اگر بخواهيم مخالفتها و دشمنيهاي مخالفان اسماعيليه را بيان کنيم شايد بتوان ادعا نمود که اسماعيليه در صدر گروه هاي شيعي بودند که بيشترين مخالفتها را هم در بخش داخلي مسلمانان و هم دولتهاي شرق کشورهاي اسلامي از عباسيان گرفته تا حکومتهاي مستقل ايراني و غير ايراني و در ميان شيعيان ناآگاه و هم در اروپاييان در جنگهاي صليبي داشتند. (16) در مجموع اين دوره موجب پيدايش «فلسفه يي متعالي» (17) براي اسماعيليه شد و ادامه نهضت را بيمه کرد.
نحوه ي مواجهه اسماعيليه با مخالفان خود در دوره هاي سه گانه با توجه به اهداف هر دوره
دوره ي اول: دوره نظامي
همانطور که بيان شد اين دوره از آغاز تأسيس اسماعيليه تا زمان تشکيل حکومت فاطمي را شامل ميشود. در اين دوره اسماعيليه در جنگ و گريز با مخالفان خود بودند و اهداف خاصي را دنبال ميکردند و براي رسيدن به آن اهداف سياستهاي نظامي خود را تنظيم مينمودند. اهداف مهم آنها در اين دوره را ميتوان در چند هدف عمده خلاصه کرد:1. زمينه سازي براي ظهور منجي وامام اسماعيلي؛
2. ايجاد ناامني در حوزه حکومت عباسي؛
3. ايجاد ضعف در اقتدار عباسيان براي تصرف مواضع و مکانهاي جديد و تشکيل دولت و حکومت اسماعيلي؛
4. بدست آوردن امکانات و تجهيزات و ثروت لازم براي بقاي حيات و تأمين نيازهاي فعاليت نهضت؛
به همين خاطر بود که آنان اقدام به هر عمل نظامي را جايز ميدانستند و به بستن گذرگاهها و غارت اموال مردم و غصب اموال و داراييها و يا حمله به شهرها و روستاها اقدام ميکردند و بنابر جمله مشهور «الناس علي دين ملوکهم»، حمله بر عموم مردم را بمنظور ايجاد ضعف در دولت عباسي جايز ميدانستند. بر اين اساس بود که از مکانهاي استقرار و قلعه هاي خود فرود مي آمدند و به ساکنان شهرها، عابران و مسافران و گله هاي گوسفندان حمله ميبردند و در اين ميان هدف عمده آنها زمينه سازي براي تأسيس دولت بود. تنها گروهي که از حمله آنان در امان بودند همان همکيشان خودشان بود. در نتيجه مخالفان، حق حيات نداشتند و تنها گاهي به اضطرار مجبور بودند با آنان با ملايمت و نرمي برخورد نمايند.
در مسئله اعتقادي و اصول مذهب نيز، آنان تمامي رهبران خود را بعنوان «داعي» ميشناختند که وظيفه تبليغ دين تا ظهور امام اسماعيليه را دارند.
محدوده انديشه هاي ايدئولوژيک آنان در حوزه فکري نيز بسيار تنگ بود و مربوط به حفظ دعوت و تبليغ آن و پايداري در مقابل مخالفان تا ظهور امام اسماعيلي ميشد.
نحيف و لاغر بودن حجم و محتواي فکري و ايدئولوژيک آنان نيز بيدليل نبود، زيرا اصولاً انديشه و تفکر در شرايط آرام و بدون دغدغه ي خاطر، رشد نموده و پرورش مييابد و در شرايط بحراني بدليل کثرت مشاغل و افکار پريشان خاص آنان دوره، ذهنها فرصتي پيدا نميکنند تا به امور ماوراء نيازهاي ضرب الاجل جسماني و مادي بينديشند و بدين جهت افکار عالي و بزرگ به ذهن صاحبانشان خطور نميکنند و بيم جان و يا جلاي وطن و يا حفظ ناموس و اموال و خطرات زندگي در غربت در ميان دشت و کوه و جنگل، زمينه را براي انديشه آزاد فراهم نميکند.
چهره اسماعيليه در دوره ي اول
اين نحوه ي مواجهه با مخالفان براي رسيدن به آن هدف، تا حدودي چهره اسماعيليه را در نزد عوام بخصوص در شرق کشورهاي اسلامي مخدوش و مهيب جلوه داد. بخصوص آنکه اشاعره، حنابله و همچنين حکومت عباسيان در تخريب فرقه ها و گروههاي مخالف خود از هيچ امري فروگذار نميکردند. از وضع و القاء اسامي توهين آميز براي يک گروه تا انتساب هر عمل زشت و ناپسندي که حتي مرتکب نشده اند به آنها و متهم کردن آنان به انديشه هاي باطل و سخيف، آنطوري که در کتب تاريخ فرق آمده است، همه و همه کارهايي بود که متکلمان درباري عباسي و حاکمان آنها انجام ميدادند. اينها و سياستمداران و دبيران آنها بعدها در دوران مغول هم از خدعه و نيرنگ عليه اسماعيليان دست نکشيدند و موجب سقوط دولت نزاري الموت شدند و زمينه قتل عام اسماعيليان را توسط مغول فراهم نمودند. متأسفانه عباسيان اختلاف انديشه ها و افکار را به اختلاف فرقه ها ميکشاندند و مايل بودند تا تفکر اشعري را بصورت کامل گسترش دهند ومذهب حنابله را حاکم نمايند و نوعي يکساني و اشتراک عقيده بوجود آورند، البته در زمان سه خليفه اول، معتزله حاکم بودند و بر رأي خود عمل ميکردند و دوران محنت را براي مخالفانشان بوجود آوردند.به اين دليل، آنچه از اسماعيليه در دوره نظامي نقل شده، چهره يي خشن، بيعاطفه، بدون منطق و استدلال، راهزن و بي دين است و همانطور که ذکر شد؛ نفوذ تفکر اشعري، در ميان نويسندگان و صاحبان قلم در آن دوره، موجب شد تا متون تاريخي بجاي مانده همگي چهره زشتي را از اسماعيليه ترسيم کنند و آنان را به نامهاي نفرت آور، خطاب نمايند. (18)
در اواخر همين دوره است که آنان تغييراتي را در اصول و مراتب دعوت خويش ايجاد کرده و در مواجهه با مخالفان و غير همکيشان خويش، بصورت متفاوت عمل کردند.
تغيير در اصول و عقايد اوليه نهضت از سوي عبيدالله در سال 286 هـ ق علناً اعلام شد و موجب جدايي عبدان و حمدان رؤساي قرمطي عراق از رهبري اين نهضت در دوره ستر اسماعيلي شد. از آن زمان عبيدالله موقعيت را چنان مطمئن يافت که اين اصلاح و تغيير را در نهضت اسماعيلي صورت دارد. به عوض اقرار و قبول مهدويت محمدبن اسماعيل که تا آن زمان دعوت بنام او و بخاطر او انجام ميشد، اينک خود مدعي امامت شد. از اعلام علني آن در سال 297-286 هـ ق که تأسيس حکومت فاطمي در افريقيه است، دوازده سال فاصله دارد و عبيدالله، باحتمال بسيار زياد، آينده نهضت و پايان دوره ي نظامي را پيش بيني ميکرد، زيرا همين تغيير کمک زيادي به پيشبرد خلافت فاطمي در دوران حکومت فاطميون و دوره يي که دوره ي سازندگي ناميده شده، نمود.
دگرگونيهاي ديگري نيز از نظر تشکيلاتي و اجتماعي در اسماعيليان بوجود آمد و آن در حوزه هاي مختلفي بود که پس از رسيدن به حکومت ايجاد شد. فاطميون بسيار زيرک بودند که بسرعت شرايط سياسي و اجتماعي و مذهبي زمان و مکان خويش را مي شناختند و به تناسب همان شرايط و با توجه به اصول نهضت، عکس العملهاي لازم را نشان دادند.
دوره دوم: دولت فاطمي و لزوم بازنگري در انديشه ها و رفتار گذشته
با تشکيل دولت فاطمي توسط عبيدالله مهدي در سال 297 هـ ق وضعيت جديدي در مقابل اسماعيليه گشوده شد. شيعه که تا آن زمان سابقه ي حکومت و تجربه کشورداري نداشت ميبايست به مديريت حکومت و کشور بپردازد و بهمين جهت بود که تنها دو راه در مقابل اسماعيلي مذهبان قرار داشت؛ يا آنکه بشيوه ي گذشته رفتار کنند و در محدوده ي انديشه و اعمال گذشته بمانند و يا آنکه با توجه به شرايط و اقتضائات جديد، رفتار جديد و انديشه تازه را ابداع کنند. زيرکي و کياست اسماعيليان بيشتر از آن بود که بشيوه ي اول عمل کنند و بدين ترتيب بود که مجبور به بازنگري در رفتار و انديشه گذشته شدند تا با اهداف تازه و جديد، کار خويش را پيگيري نمايند. در هر نهضتي عوامل و دست اندرکاران اصلي و مهم ايجاد و پيروزي آن، ديدگاههايي دارند که ممکن است با يکديگر همسان و يا موافق نباشد اين مسئله در مورد داعيان اسماعيلي نيز صادق بود؛ عده يي از افرادي که نقش عمده يي در به قدرت رسيدن عبيدالله مهدي داشتند، انتظارات، انديشه ها و عقايد متفاوتي داشتند. از سوي ديگر نيازهاي دولت و مسئوليتهاي حکومتي سالم و پيدايش نيازها و شرايط جديد، آنان را با يک تصميم مهم و تاريخي در حيات اسماعيلي مواجه ساخته بود. عمده مسائلي که در مقابل حاکمان فاطمي شيعي اسماعيلي قرار داشت عبارت است از:1. حدود و اختيارات فرماندهان سپاه؛
2. ميزان مشارکت داعيان گذشته در حکومت؛
3. نحوه ارتباط با کشورهاي همسايه مسيحي- يهودي؛
4. نحوه ارتباط با امويان و عباسيان؛
5. نحوه برخورد با طوايف و مذاهب درون حکومت و ميزان آزادي آنها در تبليغ مذهب خودشان؛
6. ميزان خراج و ماليات و جزيه و ... از مذاهب و ملل داخلي و همسايه؛
7. نحوه ي بهره گيري از خدمات و تخصصهاي بيگانگان؛
8. معامله و تجارت با بيگانگان؛
9. حدود گسترش سپاه و مسئوليتهاي آن؛
10. نحوه ي تبليغ، تعداد مبلغان، موارد مهم در تبليغات، هزينه تبليغات؛
11. اصول مذهب و جايگاه داعي امام و پيروان آنها؛
12. مکانهاي تعليم و تبليغ؛
13. ميزان نفوذ انديشه به کشورهاي ديگر؛
14. نحوه برخورد با کشمکشها و اختلافات داخلي؛
15. تنظيم سازمان اداري و چگونگي انتساب افراد به آن؛
16. کنارآمدن با وضعيت قبيله گري در آفريقا.
همه ي اينها در قالب اهدافي بود که اسماعيليان دنبال ميکردند و همانطور که ذکر شد، هدف اصلي آنان در دوره اول، زمينه سازي براي حکومت امام اسماعيلي بود. حال حکومت به دست آنان آمده بود و بايد با تدبير آنرا اداره ميکردند. آنان پس از يک دوره يک قرن و نيم مبارزات نظامي، ارزش و قدر و قيمت اين حکومت را ميدانستند. بدين ترتيب فاطميون، جرح و تعديلهايي را در اهداف انقلابي و خط مشي هاي سياسي بوجود آوردند، زيرا اکنون که امام اسماعيلي يک خليفه شده بود ديگر نميتوانست تمام تلاش خود را، همانند دوره نظامي، صرف درگيري با عباسيان نمايند، بلکه مجبور بود تا از عقايد و ادعاهاي فاطميان نيز دفاع نمايد. (19)
از اينرو، به آن صورتي که در تاريخ آمده، رهبران نهضت، با وجود مخالفتهاي بسيار، تغييرات لازم را متناسب با اوضاع زمان و منطبق با اصول مذهب خويش انجام دادند. اين تغييرات بزودي جاي خود را يافت و مورد قبول تمامي سلسله مراتب دعوت قرار گرفت؛ بهمين سبب بود که آنان از رشادتها و جانفشانيها و سرسپردگيهاي خاص که به امام خود داشتند، نکاستند. برخلاف همه ي نهضتهايي که در دوران نظامي و فعال خود همچون رودخانه يي خروشانند و هنگامي که به تأسيس حکومت ميرسند، آرام ميشوند. (20) پيروان و رهبرانشان انگيزه هاي ثانوي ديگري را مورد توجه قرار ميدهند و رفته رفته آن نهضت و آن جوشش افراد براي دفاع از آن رو بزوال ميرود، اسماعيليان از اين جهت، حداقل براي چند قرن، دچار مشکل نشدند و با همان انديشه، استواري و صلابت به حيات خويش ادامه دادند و خروشان و جوشان بودند. در همين راستا، دارالهجره هايي را تأسيس کردند. (21) تا به يادبود ايام هجرت پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) همچنان در هوشياري و تحرک و جوشش بمانند.
چهره ي اسماعيليه در دوره هاي دوم و سوم
تحرک و جوشش اسماعيليه موجب شد که مرزهاي دولت را گسترش دهند و در مدتي نه چندان دراز به فتح مصر موفق شوند. (22) آنان بزرگترين سپاه و نيروي نظامي را داشتند و در ميان مسلمانان، مصر يگانه دولتي بود که ناوگاني نيرومند داشت. (23)خلفاي فاطمي که خود شيعي کيش بودند و پشتيبان طبيعي شيعيان شام محسوب ميشدند، اما عموماً افرادي اهل مدارا و با تسامح بودند بنحوي که گروه زيادي از اعراب سني که از سلطه ترکان سرباز ميزدند، آماده قبول سروري آنان بودند. (24) خلفاي قاهره، با وجود برخي افراط کاريها و ضعفهايشان، از موقعيت استثنايي آن براي مبادله انديشه ها استقبال ميکردند و داراي سعه ي صدر و وسعت نظر بودند. دانشمندان، در رأس همه اقشاري بودند که مورد حمايت فاطميون قرار داشتند. از جمله ابن هيثم و ابن يونس منجم که بوسيله حاميان علم و ادب فاطمي جذب کتابخانه ها شدند. در مورد ادبيات، چند ويژگي خاص داشتند مانند: توجه به گذشته ما قبل اسلام، توجه به سنت عاميانه و ريشه دار داستان که بنحو بارزي در گردآوري مجموعه هزار و يک شب مؤثر بوده است و آغاز نقشه برداري تاريخي و در زمينه هنر، هنر ترکيبي بوجود مي آيد که ترکيبي از سنتهاي محلي (قبطي و طولوني) با سنتهاي رومي، بيزانسي و شرقي است. (25)
در مجموع اسماعيليه فاطمي چهره يي علم دوست، عقلگرا، (26) مردمدار و عادل و داراي وسعت نظر و با کفايت در امور دين و دنيا از خود نشان دادند و همين اقدامات علمي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي بود که عصر آنان را شايسته «عصر طلايي» نمود. (27)
تغيير رفتار اسماعيليان
همانطور که در تاريخ اسماعيليان پيش از دوران فاطمي آمده است، آنان تغييراتي را در اصول و مراتب دعوت خويش و شيوه مواجهه با مخالفان و غير همکيشان خويش داده بودند.مبناي همه اين تغييرات و تصميمها همان تغييري بود که عبيدالله مهدي در مراتب دعوت اسماعيلي داده بود. اين امر خود را با تصميم سازيهاي خلفاي فاطمي طي سالهاي بعدي نشان داد در نتيجه مراتب دعوت اسماعيلي شامل موارد زيرگرديد: 1) امام 2) حجة يا باب 3) داعي الدعات 4) داعي بلاغ 5) مکاسر 11) مکالب 12) مستجير. (28) امام اسماعيلي صاحب تشريع بود و ميتوانست حکمي از احکام را اصلاح و يا تغيير دهد و يا در مواردي به تأسيس حکم يا قاعده شرعي بپردازد. با اين تغيير، هر تصميمي از سوي خليفه فاطمي بلحاظ ديني، شرعي و حکومتي موجه محسوب ميشد و شرعاً و قانوناً و بر مبناي کيش اسماعيلي واجب الطاعه بود و براي ساير پيروان اديان و مذاهب نقش قانون کشوري داشت.
تحليل تغيير رفتار اسماعيليان
الف) اهداف عالي اسماعيليان
يکي از اهداف اسماعيليان ايجاد وحدت در جهان اسلام بود که براي اينکار تلاش زيادي هم نمودند و توانستند حوزه وسيعي از سرزمينهاي عرب کشورهاي اسلامي را متحد نمايند. آنان با محوريت اسلام تبليغات خويش را آغاز نمودند و به اختلاف فرقه ها و مذاهب مختلف توجهي نميکردند. آنچه برايشان مهم بود در مرحله اول اصول دين اسلام و در مراحل بعدي، اصول مذهب اسماعيلي و در مرحله سوم توجه به خدا و معنويت و حاکميت دين و بهمين خاطر بود که با پيروان اديان الهي غيرمسلمان از مسيحيان و يهوديان با ملايمت برخورد ميکردند.از اهداف مهم ديگر آنان اقامه قسط و داد توسط امام اسماعيلي بود که با تغييراتي که عبيدالله در مراتب دعوت اسماعيلي پيش از تشکيل دولت فاطمي، ايجاد کرده بود؛ اين امر قابل تحقق مينمود. اسماعيليان با تأسي از روايات و احاديث شيعي در خصوص وجود امام که زمين هيچگاه از امام آشکار يا نهان خالي نميماند و اعتقاد به جايگاه و قدرت و حدود اختيارات آن درصدد اجراي احکام اسلامي بودند و در اين راه تشکيلات حکومت و مراتب دعوت و سلسله مراتب تبليغ را مورد توجه قرار ميدادند و نسبت به غير هم کيشان خود با ديده اغماض و گذشت مينگريستند. بدين ترتيب مردم در اجراي ظاهر احکام شريعت، در موارد جزئي و خصوصي خود آزاد بودند و آنان به جنبه هاي کلي و حکومتي و اسلامي شدن سيستم اداري، مالياتي، تشکيلاتي، جمعه، جماعت و اجراي شعائر ديني بصورت عمومي توجه داشتند.
ب) وضعيت موجود مسلمانان
از نظر پراکندگي جمعيت مسلمانان و تعداد پيروان مذاهب و فرقه هاي مسلمانان، وضعيت خاصي در قرون اوليه اسلام وجود داشت. در آن زمان اکثريت جهان اسلام را هم در شرق و هم در غرب کشورهاي اسلامي، مسلمانان اهل تسنن تشکيل ميدادند. آنان اولين دولت اسلام بودند که بصورت رسمي تشکيل شد و فريادهاي اميدبخش مکتب شيعه را در سرتاسر امپراتوري اسلام، سر دادند، البته تبليغات آنان در قرن چهارم موفقيت زيادي داشت و توانستند قسمتهاي بزرگي را با خود همراه کنند، اما با تأسيس فاطميون به تناسب سرعت در فتح کشورها و مناطق، مکتب شيعه گسترش نمي يافت.فاطميان با وجود برخورداري از مبلغان مذهبي در سراسر امپراتوري تا سرزمين هند و همچنين در اختيار داشتن مسجد جديد «الازهر» بعنوان مرکز نشر انديشه اسلامي، در زمينه تبليغ مذهب شيعه و گرايش مردم به اين مذهب توفيق کمتري داشتند و نتوانستند عمده مردم کشورهاي تحت مستعمرات خود را به اين مذهب درآورند. يکي از دلايل اين کم توفيقي مقاومت پيروان مذهب تسنن، بخصوص در سوريه و حتي در مصر بود. تشيع، مذهبي بود که در طول تقريباً سه قرن پس از ظهور اسلام سر بر آورده و مدعي دولت جهاني بود. اسماعيليه بخوبي اين را دريافتند که نبايد بر اختلافات و جنبه هاي متفاوت اين مذهب با ساير فرقه ها بخصوص اکثريت اهل سنت که از زمان معاويه و عمرعاص بر مصر، به اين مذهب گرويده بودند تأکيد و اصرار نمايند، از اينرو سياست ملايمتري را براي پيشگيري از سرخوردگي هواداران خود برگزيدند و بر جنبه هاي مشترک ديني تأکيد کردند. اين عمل بسيار منطقي و معقول مينمود و ميتوان آنرا در صدر اسلام، در فتح مکه توسط پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مشاهده کرد، زيرا در آنزمان هم معقول بنظر ميرسيد مناطقي که با نيروي نظامي فتح گرديده، همچنان بر آيين گذشته خود باقي بماند و تنها عاملي که ميتواند انديشه مردم آن مناطق را تغيير دهد مهر و عطوفتي است که نيروي قاهر و فاتح نسبت به مردم مغلوب نشان ميداد. اين امر بعنوان الگويي در جهان اسلام و بمنزله سيره يي براي پيروان، توسط پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در فتح مکه رخ داد و پيامبر آنروز را، روز رحمت ناميدند و همين امر بود که مانع نزاعها و کشمکشهاي زمان فتح و پس از آن رشد و عاملي در گرايش روز افزون مردم به اسلام گرديد. اينکار مدتها توسط خلفاي فاطمي در فتوحاتشان صورت ميگرفت و آنان با ساير مذاهب مسلمان با ملايمت برخورد ميکردند. برخلاف اوايل تا ميانه هاي دوره ي نظامي که هنوز حکومتي نداشتند و تنها بر محوريت مذهب خويش با ساير مذاهب رفتار ميکردند.
در مجموع حکومت فاطميان جانب حکمت را منظور ميداشت و تعصب نميورزيد. (29) نمونه تسامح اين حکومت آنکه به سنيان اجازه داد در سال 362 هـ ق، همانند عيد غدير شيعيان، به يادبود روزي که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با ابوبکر داخل غار شد، جشني بر پا دارند. سنيّان با آتشبازي و برافراشتن قبه ها و آذين بندي، شادماني را بغايت رسانيدند. (30)
از بزرگترين تفاوتهاي اروپاي قرون وسطي که يکپارچه مسيحي بود با امپراتوري اسلام در وجود تعداد زياد غيرمسلمانان (اهل ذمه) در ميان مسلمانان بود. (31) اين امر در حکومت فاطميان نسبت به عباسيان و امويان بسيار بيشتر بود، زيرا امويان و عباسيان در مرکز تمدن اسلامي و مهد پيدايش آن قرار داشتند و مردم شرق کشورهاي اسلامي يا با پيامبر و خاندان نبوت مواجه بودند و يا شعاع بيشتري از آراء، اخلاق و احاديث و اعتقادات دين اسلام به آنها ميرسيد، اما حکومت اسماعيلي فاطمي در نقطه يي دور از مرکز پيدايش اسلام قرار داشت و نداي اسلام پس از سالها توسط حاکمان و يا فرماندهان لشکرها به آنجا رسيده بود و تنها فاطميون بودند که با تأسيس دارالهجره ها نظير دارالهجره يي که پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در خارج از مکه و در مدينه تأسيس نمود و به تبليغ مذهب خويش در ميان گروههاي مختلف ديني پرداختند و جاي پايي پيدا کردند و از آنجا رشد و گسترش يافتند و توانستند دولتي بزرگ تأسيس کنند. بهمين خاطر حقوق غيرمسلمانها را به رسميت ميشناختند وبطور عموم (بجز مواردي نادر در زمان الحاکم بامرالله) به يهود و نصاري اجازه ي ساخت معابد و کنيسه ميدادند. برخلاف عباسيان که وجود غيرمسلمانان و غيرسنيان را مانع تکوين وحدت سياسي حکومت ميدانستند، فاطميون چنين ديدگاهي نداشتند. گر چه عباسيان و فاطميان در هر موردي با يکديگر رقابت ميکردند، اما وسعت نظر فاطميان بيشتر بود.
ج) عقايد خاص اسماعيليه در باب امامت و آخرالزمان
1. باطن و ظاهر
عقايد اسماعيليه در مورد ظاهر وباطن، تأثير زيادي بر عکس العمل آنان در مواجهه با مخالفانشان داشت. از نظر آنان، ظاهر هر آن چيزي است که متعلق بروش خارجي و علايق بين افراد بشر است و باطن بمعني آن است که آيات نازله و اعتقادات ديني داراي معني باطني است که کسي جز امام يا مقربين به او از آن آگاهي ندارند. از نظر آنان هيچ ظاهري بدون باطن نيست و هيچ باطني بدون ظاهر نميباشد. همين امر بود که موجب شد اسماعيليه را باطنيه بخوانند.در جنبه ظاهري، اسماعيليه با ساير فرق اسلامي و بخصوص اهل سنت اختلافات قابل توجهي ندارند. تا آنجا که هر چه اسلام واجب ساخته يک فرد اسماعيلي بر خود واجب ميشمارد، اما در جنبه باطني، مذهب اسماعيلي بر دو پايه استوار است: اول تأويل قرآن و دين بنحوي که با هدفهاي کيش اسماعيلي سازگار باشد، دوم معرفت بحقايق است که در رأس اين معرفت، شناخت جايگاه امام و نقش او در جهان است. اين ديدگاه دو وجهي اسماعيليه در مورد اعتقاد بظاهر و باطن و قائل شدن به درجات مختلف در باطن موجب ايجاد روحيه تسامح و گذشت و سهل گيري در آنان ميشود، زيرا اگر يک فرد اسماعيلي يا باطني، امري در ظاهر را موافق خود نيافت بسرعت بر مخالفت و عناد ديگران با مذهب و کيش يا دولت خويش حکم نميکند، زيرا فضايي در انديشه و ذهن او وجود دارد و آن اعتقاد به باطن يا برخوداري مؤمن از انديشه باطني است که موجب ميشود تا يک شيعه اسماعيلي احتمالاتي را براي تعليق تصميم خود و دورشدن از تعصب در انديشه و عمل، مطرح نمايد و فهم آنرا به بطون متفاوت يک انديشه يا عمل مؤکول نمايد. اين همان چيزي است که در متصوفه و عرفا نيز اتفاق افتاده است. آنان نيز با توجه به برخورداري از انديشه ظاهر و باطن يا قشر و مغز و با نفوذ در مغز و گذر از قشر داراي تسامحي شدند که بآساني با اديان، انديشه ها و مذاهب ديگر کنار مي آمدند. شايد همين عامل، راز همراهي متصوفه با اسماعيليه، در دوران حکومت صفويه باشد. البته پيشتر از آن ميان انديشه آنان با اخوان الصفا اشتراک عقيده زيادي وجود داشته و هر دو گروه متهم به تمايلات باطني و شيعي بودند. (32) اين مسئله در مراتب بالاتر دعوت نيز مشکلي ايجاد نميکرد، زيرا تصميم گيري بر اساس مقتضيات روز از اختيارات امام اسماعيلي محسوب ميشد و اطاعت از آن بر سايرين واجب بود.
2. اعتقاد به ادوار عالم
باعتقاد اسماعيليه، در هر دوره يي از ادوار، مردمي بوده اند با سنتها و روشها و طرق معيشت و طريقتهاي خود و آدم (عليه السلام) واضع دين در دور ماست. دور پيغمبري و ظاهر شريعت او را دور ستر و دور هر قائمي را که حقايق شرايع پيامبران است، دور قيامت خوانند. هر دوري هزار سال دوام دارد و هر هفت هزار سال قيامت است و هر هفت دور ( 49=7*7 ) يعني هر چهل و نه هزار سال، قيامت قيامتهاست. ادوار ستر و ادوار کشف چون شب و روز از پي يکديگر مي آيند. به اين صورت، اسماعيليه دور حاضر را دور نهايي نميدانستند و همين امر موجب شد تا زمان ديگري براي رشد و گسترش خويش در نظر داشته باشند و بر همين جهان وابسته نشوند. (33)3. رأي اسماعيليه درباره امام
فرقه هاي اسماعيليه معتقدند که براي حصول نجات بايد امام را بشناسند، زيرا «هرکس بميرد و امام زمان خود را نشناسد در مرگ جاهلي مرده است»، بنابراين شناخت امام و اطاعت از امر او بر هر اسماعيلي واجب بوده و شرط عضويت در آن مذهب است. تغييراتي که عبيدالله در اواخر دوره نظامي و با آغاز جرقه هايي از حکومت، انجام داد و مقام داعيان را به امام ارتقا بخشيد، لزوم تبعيت مردم از آنها را ميرساند. اگر اينکار صورت نميگرفت، حکومت فاطمي نميتوانست به يک وحدت سياسي و اجتماعي، با وجود همه تشتتها و پراکندگيهاي فرقه يي دست يابد. اين تغيير عقيده، تغيير مواجهه يي با مخالفان را نيز در پي داشت. امام اسماعيلي با شناخت وضعيت موجود مسلمانان و تأسيس نوپاي حکومت، لازم ديد اين تغيير صورت گيرد و ساير مردم، مأموميني هستند که بايد اطاعت کنند و مسئول سؤال و پاسخ و عملکردها نيستند.نتيجه گيري
همانطور که گذشت، اسماعيليه گروه بزرگي از شيعه هستند که رشد و گسترش اعجاب انگيز خود در ايام فاطميون و بقاي خويش تاکنون را مرهون عملکردها و تصميم گيريهاي خاصي ميدانند که نسبت به ديگران و ساير فرق اسلامي داشتند. اسماعيليه با برخورداري از ساختار رهبري مناسب بعنوان امام و انديشه هايي چون تفکيک ظاهر از باطن و مسئله دوروي بودن خلقت، عملکردي مناسب زمان و قرن و مردم خويش داشتند و همين، عامل تغيير مواجهه با مخالفانشان بود که به بقاي آنها و گسترش و عظمت حکومت فاطمي، امپراتوري بزرگ اسلامي و پيدايش «عصر اسماعيليه»، کمک بسيار ميکرد. عواملي چون هوشياري، زيرکي و موقعيت خاص اسماعيليان در دوري از مرکز خلافت عباسي، موجب پيدايش تحولاتي در حوزه عقايد اسماعيليه و در نتيجه تفاوت رفتار و مواجهه آنان با مخالفانشان شد که ميتوان مجموع اين رفتارها را به سه دوره تشکيلاتي تقسيم کرد: دوره نظامي، کلاسيک يا سازندگي، دوره فکري- اعتقادي که هر کدام، اقتضائات و خصوصيات خاص خودشان را داشتند. اسماعيليه با وجود فقدان تجربه ماتقدم در خصوص اداره حکومت شيعي، بخوبي توانستند از عهده ي عمده مشکلات داخلي و خارجي زمان خويش برآيند. اين تدبير، موقعيت شناسي و بهره مندي از انديشه هاي قوي فقهي- اعتقادي مرهون اتصال و پيوستگي آنان به مبدأ وحي و شش امام معصوم شيعه است. و مجموعه اقدامات آنان در حوزه هاي مختلف بود که در دوران دوم و سوم، شايستگي «عصر طلايي» را به آنان داد. تجربيات بجاي مانده از آنان ميتواند کمک خوبي در مديريت اسلامي جامعه و مسئله اختيارات حاکم و ولي فقيه (که جانشين امام است) و اقامه حدود و ديانت و مناسبات داخلي و خارجي حکومت باشد.پينوشتها:
1. استاديار گروه اديان و فلسفه دانشگاه سمنان
2. خراساني فدايي، محمد بن زين العابدين، تاريخ اسماعيليه يا هداية المؤمنين الطالبين، بتصحيح و اهتمام الکساندر سيمينوف، تهران، نشر اساطير، 1362، مقدمه.
3. دفتري، فرهاد، تاريخ و عقايد اسماعيليه، فريدون بدره يي، تهران، نشر فرزان، چ2، 1376، ص 146.
4. نمونه آن تمامي فرقه هاي موجود است؛ نظير زيديه که قيام با شمشير را شرط امامت امام ميدانستند و همين قيام موجب مشخص شدن امام زيدي از سايرين بود و در نتيجه دشمنان او را از بين ميبردند.
5. شهرستاني، عبدالکريم، الملل و النحل، بيروت، لبنان، ج1.
6. امام جعفر صادق، پيشنهاد ابومسلم خراساني را در تسليم قدرت به ايشان و بازگرداندن حق خلافت نپذيرفت و فرمودند نه تو از ياران من هستي و نه زمانه زمان حکومت من است. (الملل و النحل، مصر، دارالمجره، ج 1 ).
7. نظير ابوسلمه خلال و ابوسليمان بن کثير که از حاميان و پيشوايان شيعي دعوت عباسي بودند در سال 133 هـ . ق کشته شدند. ابومسلم خراساني در سال 137 هـ ق با فريب و حيله کشته شد. همچنين کشتن علويان در زمان منصور شدت گرفت.
8. نهج البلاغه، خ 3؛ « و هو ليعلم ان محلي منها محل القطب من الرحي ».
9. احاديث اصول کافي، از کليني در کتاب دعائم الاسلام قاضي نعمان فقيه سرشناس اسماعيليه بکرّات آمده اند و در آثار نويسندگان هندي درباره اسماعيليه هم مضامين آنها ذکر شده است.
10. رانسيمان، استيون، تاريخ جنگهاي صليبي، ترجمه منوچهر کاشف، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1371، ج2، ص 14.
11. نظير مقاومت در مسلمان قلعه و ساير قلاع اسماعيليه در گردکوه دامغان که بمدت سيزده سال پس از سقوط الموت در محاصره کامل اتفاق افتاد و نظير مقاومت در الموت و ... که اگر خود تسليم نميشد هيچگاه آن قلعه قابل فتح نبود.
12. تاريخ جنگهاي صليبي، ج3.
13. براي مثال استعمال کلمه « حشاشين » و نظير آن براي آنهاست.
14. ميکل، آندره، اسلام و تمدن اسلامي، با همکاري هانري لوان، حسن فروغي، تهران، انتشارات سمت، 1381، ص 258.
15. اين تعبير از لوئي ماسينيون درباره اسماعيليه فاطمي است.
16. تاريخ جنگهاي صليبي، ج2، چ3، ص 138.
17. تامر، عارف، اسماعيليه و قرامطه در تاريخ، ترجمه حميرا زمردي، تهران، جامي، 1377، ص 62.
18. سرتاسر کتابهاي تاريخي در باب فرق اسلامي که توسط نويسندگان اشعري نوشته شده اند، نظير الفرق بين الفرق از بغدادي، الملل و النحل از شهرستاني، از اين اسامي پرشده است. مانند: مرداريه، خشبيه، ابريقيه، کلبيه و حتي رافضه اين نامهاي تنفرآور براي ايجاد عکس العمل منفي و کاستن گرايش مردم به آنان بوده است.
19. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 179.
20. توين بي، آرنولد، جنگ و تمدن.
21. اشاره به هجرت پيامبراکرم (ص) از مکه به مدينه در سال سيزدهم بعثت و همراهي ابوبکر با ايشان است.
22. ابراهيم حسن، حسن، تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، جاويدان، چ2، 1357، ص 460.
23. رانسيمان، استيون، تاريخ جنگهاي صليبي، ج2، ص 14.
24. لوئيس، برنارد، آرمسترانگ، کارل، زيکولسکي، ديسلاو، برخورد تمدنها، ترجمه ي غلامحسين ميرزا صالح، تهران، نشر مازيار، 1382، ص 118.
25. اسلام و تمدن اسلامي، با همکاري هانري لوان، ص 261.
26. هاجسن، مارشال، گ. س. فرقه اسماعيليه، ترجمه فريدون بدره يي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، ج5، 1383، ص 18.
27. اين تعبير از ماسينيون است که درباره المتنبي و اسماعيليه نوشته شده است.
28. اسماعيليه و قرامطه در تاريخ، ص 73.
29. مقريزي، اتعاظ الحنفاء باخبار الخلفا، چاپ قدس، 1908، ص 87 (بنقل از آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ترجمه عليرضا ذکاوتي قراگزلو، تهران، انتشارات اميرکبير، 1377، ص 84 ).
30. برخورد تمدنها، ص 118.
31. تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ص 47.
32. الفاخوري، حنا؛ الجر، خليل، تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، شرکت انتشارات علمي- فرهنگي، چ4، 1373، ص 193.
33. طوسي، نصيرالدين محمد، روضه التسليم، ص 61 و 60.
پورحسن، قاسم؛ (1390)، حکمت شيعي؛ باطنيه و اسماعيليه، تهران: بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}